مسافرعشق
یاحبیب من لاحبیب له
یاطبیب من لاطبیب له
یامجیب من لامجیب له
ای دوست کسی که درعالم(جزتو)دوستی ندارد!ای طبیب کسی که درعالم
طبیبی ندارد!ای رفیق کسی که(جزتو)رفیقی ندارد
همیشه بیادتم ودرپس هردلواپسی،نامت راباصدای هرتپش قلبم برابرمیکنم.
درلحظه های ویرانی دل آواره واربه توپناه میاورم،ای کریم بنده نواز
توساحل ابرخسته ی منی؛توشفای دل بیمارمنی؛درخیال وصل توتب میکنم و
اکنون به این امید،هزاردستان آرزوهایم برشاخسارباغ انتظارلانه کرده است.
لانه ای برای زدودن خستگی زمان،نه برای همیشه…
برای شستن فصل تردید،نه قبول تمکین,برای مهیاکردن توشه ی کوچ.
برای تصمیم مرگ برباورزندگی ابدی ویقین باتوبودن.
ازدنیابه معادرسیدن،اززمین به آسمان اوج گرفتن،نه برای بهشت،فقط برای
باتوبودن.
آشیانه ای برشاخسارامیدازتک ساقه های باطراوت بهارِدلم بناکنم تاوقت
معلوم،گرفتارآتش دوزخ نباشم؛وقت تفسیرتربت عشق ازلغت نامه ی معاد،
وقت امواج آیینه ی کوثر،
وقت روشن شدن حق باستیزعدل،
همه به کنار،وقت رسواشدن دل دردیده ی یار،وقت دیدارحضرت دوست!
ای کاش رهگذرکوچه های خیالم،پُرازقاصدک های صداقت بودندوتمامی
واژه های کلامم ازالفبای عشق صیقل می یافت…
(چکیده ای ازمتن مسافرعشق ازکتاب برتارک عشق اثرلیلاحفیظیان)